یک سبد شعر و غزل

بالاخره بعد از ۵ روز درد مزمن گردن امروز تسلیم شدم که بله گاهی وقت‌ها بدنم زورش از من بیشتره و میتونه پیروز هر نوع مسکن و دردی باشه یک سبد شعر و غزل ...

۱. در مستاصل‌ترین حالت زندگیمم نه اینورم نه اونور به طور کلی معایب و خیلی خوب میبینم اما هنوز نمیتونم تشخیص بدم کفه‌ی کدوم ترازو سنگین‌تره.... نکات منفی یا مثبت!یه نقطه‌هایی انقدر مثبت و شیرینه که تو هزار برابر هم بزرگتر میبینشون‌ اما یه وقتاییم نقطه‌های تاریک انقدر مخوف و تاریکن که حتی اگه تعدادشون انگشت‌شمار هم باشه قدرت تشخیص و تمییز رو می‌گیره ازت! و متاسفانه زندگی همش همینه فضای خاکستری‌از که دائم باید در حال انتخاب باشی از خوب به خوب‌تر و گاهی هم شاید برعکس.۲. یه اسکرین شات از صفحه‌ی وبلاگم سال‌های دورتر توی پیج اینستاگرامم گذاشته بودم که امیدوارم هیچوقت دوستای اونورم براشون جالب نباشه بخوان بیان و اینجارو پیدا کنن. یه زمانی گفته بودم که از یه قضاوتای این شکلی ابایی ندارم اما الان ترجیح میدم هر حرفی که میزنم و همه نخونن شاید!۳. تا جایی که ممکن بود سعی کردم پیشقدم باشم در بیان آن‌چه که باید واقعا بیشتر از اونش دیگه دست من نیست.۴. بعد از مدت‌ها چالش با انواع و اقسام مدیرها و همکارها این روزها جو کتابفروشی در بهترین و صمیمانه‌ترین و ایده‌آل‌ترین حالت ممکنه و امیدوارم این قدرت و همبستگی ادامه‌دار باشه۵.روزهای دوره‌ی سفال رو به اتمامه منتظر باشید قراره زخمیتون کنم :)) ۶.شب‌بخیر یک سبد شعر و غزل ...